سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بندگان هنگامی که نمی دانستند، توقف می کردند و انکار نمی کردند، کافر نمی گشتند [امام صادق علیه السلام]
فانوس 12

                       ( کشتار دسته جمعی عربها توسط هیتلر)

        هیتلر میگفت سقوط وانحطاط ملل بزرگ سابق بلا استثنا نتیجه آمیختگی خون وازدست رفتن اصالت نژادی بوده است. برای جلوگیری ازچنین بدبختی وظیفه دولت است که مداخله کند ولو«اشخاص جبون وضعیف» اعتراض کنند که به حقوق آنها تخطی شده است.دولت باید مواظب باشد که خون ملت پاک نه داشته شود تا انسانیت به عالیترین ذروه رشد وتکامل برسد. دولت باید ازدواج راازورطه شرم نژادی بیرون آوردهو به عنوان وسیله ا برای تولیدافرا به صوت خدا   

تقدیس نماید.ازدواج نباید وسیله ای برای پیدایش هیولایی که از آمیزش میمونها وانسانها  بوجود آمده اند باشد .هیتلر که اعتقاد تعصب آمیزی به برتری ذاتی نژاد اریا ب سایر نزاد ها داشت،موعظه میکرد که وظیفه وحق نژاد برتر اینست که به تصرف واستثمار و تملک بپردازد حتی اگر برای حفظ منافع خود هم شده،سایر نژادها را از بین ببرد. چون آلمان پر جمعیت بود واحتیاج به فضای حیاتی بیشتری داشت حق او بود بعنوان یک قدرت بزرگ اسکاندیناوی سرزمین اسلاوها را به تصرف خود درآورد واسلاوها را از آنجا کوچانیده آلمانها را ساکن اراضی تسخیر شده بنماید با توسعه یافتن محل سکونت عاتیتریننژاد و متحد شدن ملل آلمانی  زیر یک پرچم حتی نوع بشرمتنفع می شود. فقط سرزمینیکه به اندازه ی کافی       وسیع است آزادی حیات یک ملت راتــاُمین میکند .یا باید آلمان یک قدرت جهانی باشدویا اینکه باید آلمانی اصلا وجود نداشته باشد .

     این توسعه عظیم مورد نظر، تنها به بهای حیات روسیه تحقق پذیر تواند بود. هیتلر نگاه حسرت باری به شرق افکنده فکر میکرد «چنانچه اورال با مواد خام بی پایانش واکراین با مزارع غیر قابل قیاسش به دست آلمان بیفتد» چه کارها که نمیتوان کرد. وظیفه آلمان بود که مردم روسیه راازشرّ پیشوایان بلشویک نجات  بدهد.هیتلر ادامه می دهد:«اگر امروز از سرزمینی دراروپا صحبت میکنم قبل از همه روسیه ودول تابع همجوارش رادرنظردارم. دراین جا خود تقدیر گویی مایل است به ما اشاره ای بکند زیرا با دراختیارگذاشتن روسیه از روشنفکرانی که قبلا وجود داشتند محروم شد وموقع انهدام این امپراطوری عظیم شرقی فرا رسیده است».

     هیتلر اعتقادداشت که زورو قدرت،حمله وتجاوز راتوجیه می کند«سرحدات یک کشوربه وسیله انسان تعیین وبوسیله انسان عوض میشود. این حقیقت که ملتی توانسته است سرزمین پهناوری رابه تصرف خود درآورد،تعهد بزرگتری برای شناخته شدن آن ارضی به عنوان ملک طلق وابدی آن ملت فراهم نمیکند. حداکثر کاری که ملت میتواند بکند این است که قدرت فاتحین خود وضعف ملل دیگر را به اثبات برساند.ودراین میان حق فقط درکف دست قدرت نهفته است.»

     هیتلر پی برده بود که راهای دیگری غیرازتوسعهُ ارضی برای حل مشکل وجود دارد.یکی از این راهها محدودکردن میزان توالدوتناسل است، ولی این راه قابل قبول او واقع نشد زیرا با نظریهُ برتری نژاد مباینت داشت.راه دیگر که فرمانروایان قبل ازجنگ آلمان درپیش گرفته بودند توسعهُ میزان تولید کارخانه ها برای صدور به بازارهای جهان بود.این راه هم موردقبول هیتلر واقع نگشت، زیرا وی می خواست آلمان بر پای خود بایستد وخودش خود راتغذیه کند.بعلاوه هیتلر با ایجاد یک پرولتاریای عظیم وطبقه کارگر انبوه که زاییدهُ سیستم دامنه دارکارخانه است، بشدت مخالف بود. راه سوم این بود که برمیزان حاصلخیزی سرزمینی که دراختیار بودافزوده میشود.ولی این راه حل به نظر هیتلر جنبه موقتی داشت ومشکل راکاملا حل نمی کرد.بنابراین یگانه چاره این بود که آلمان فراتراز مرزهای فعلی خود پیش برود واراضی جدیدی تصرف کند تا آلمانیهای بیشتری بتواند درآن سکونت کنند.هدفهای دورودراز هیتلر دربارهُ جمعیت وارضی دراین قسمت خلاصه شده است:

      ......«امروزجمعیت ما آلمانها دراروپا 80 میلیون نفر است این سیاست خارجی رافقط وقتی میتوان صحیح انگاشت که پس ازصدسال 250 میلیون روی این قاره زندگی کنند ولی نه مانند باربران کارخانه که در جایی محدود محبوس شده وبرای سایر مردم دنیا جان بکنند، بلکه چون دهقانان وکاگرانی که برای معاش یکدیگررا به وسیله کار تامین کنند.»

     خلاصه هیتلر پیش بینی میکرد جمعیت آلمان درعرض صدسال آینده بیش ازسه برابرخواهد شد وهرنفر بیش از دوبرابر جای فعلی دراختیارخواهدداشت. نظریه چمعیت پراکنده درسرزمین وسیع به علل نظامی وجغرافیایی نیز جلب نظر هیتلر راکرده بود زیرا ملتی که درسرزمین وسیع زندگی میکند دربرابر هجوم دشمن مصونیت بیشتری دارد.(در این نظریه سایه هایی از مکیندر وهاوس هوفر دیده میشود)

     برای وصول به هدفهایی که جاه طلبی بلند پروازش منظور نظر قرار داده بود، هیتلر استفاده از سه طریقه راپیشنهاد کرد که عبارتند از تبلیغات، دیپلماسی واعمال زور.درهیچ کجای نبرد من هیتلر خود وتاکتیکهای خود رابهتر از جایی که درباره تکنیکهای تبلیغات صحبت می کند، نشان نداده است.وی بدرستی دریافته بود که تبلیغات یکی از موُثرترین ومخوفترین سلاحهای نهایی است.

     مارکس لرنر هیتلر را«یکی ازبزرگترین استادان تبلیغات وتشکیلات درتاریخ عصر» خوانده اضافه می کند:«برای پیداکردن نظایر اوباید به«لویولا» ویسوعیان(ژزوُئیت ها)عطف توجه کنیم.»

     هیتلر برای تکمیل هنر خودش در تبلیغات روشهای تبلیغاتی مارکسیستها، سازمان وشیوه های کلیسای کاتولیک، تبلیغات انگلیسها درجنگ بین الملل اول وطریقهُ اعلانات درامریکا وروانشناسی فروید راموردمطالعه قرارداد .خودش مینویسد:

     «کار تبلیغات سنجیدن حقوق مردم گوناگون نیست، بلکه منحصرا تاکید وتثبیت یگانه حقی است که مورد بحث میباشد.وطیفه تبلیغات مطالعهُ واقع بینانهُ حقیقت، تاجایی که به نفع دشمن باشد، وسپس قراردادن آن توده ها بایک نوع انصاف دانشگاهی، نمی باشد. وظیفه آن درهمیشه وبطور ثابت جلوه دادن حقیقت به طرزی است که ازحق ما جانبداری کند .مورد مطالعه قرار دادن گناه جنگ فقط ازنظر اینکه تنهاآلمان مسئول پیدایش این بد بختی نبود، اشتباه محض بود . کاردرست تراین بود که تمام تقصیر به گردن دشمن انداخته شود ولواین امر با حقیقت واقع کاملا وفق ندهد....هدف تبلیغات این نیست که وسایل تفریح جالب توجه برای جوانان ملول فراهم شود،بلکه این است که طرف مقابل رامتقاعد سازیم ومنظور من از طرف توده ها هستند.»

     همچنین بعضی از نیرنگهای معرفت الروحی به دردتبلیغات می خورد.مثلا مبلّغ نباید سعی کند عقیدهُ گروهی از مردم رادفعتا واحده درهنگام صبح دگرگون کند.روشناییهای خفیفتر مفیدترند، ودرهنگام غروب که مردم خسته اند وقدرت مقاومت آنها روبه کاهش نهاده«تسلیم کامل عاطفی آنها»آسانتر امکان پذیر میشود.افزارنیرومند دیگر تلقین توده ها به هنگامی است که برای شرکت دررژه ها وتظاهرات نمایشی می آیند واین امری است که خصوصیات رژیم نازی است.... هیتلر دراین باره مینویسد:

     .....تظاهرات عظیم توده ای. این رژه های صدهزار نفریکه دردل فردزبونوکوچک این عقیدهُ غرورآمیز راشعله ور میسازد که اگر چه وی کرم حقیری بیش نیست، ولی جزوی ازیک اژدهای عظیمی است که روزی دنیای نفرت انگیز بوژوازی را به دم سوزان خود آتش میزند وسانجام دیکتاتوری پرولتاریا پیروزی نهایی خود راجشن خواهد گرفت...

    تحقیر فوق العادهُ هیتلر درمورد توده ها مکرردرتعبیراتی از قبیل «رمهای از گوسفندان تهی مغز» و«تجسم بلاهت» ظاهر میشود. مکرر گوشزد میکند که انسانها به صورت تودهُ تنبل وجبون وزن صفت واحساساتی وفاقد نیروی خردند.

     هدف نهایی درفن تبلیغات هیتلری اصل دروغ بزرگ است.به عقیدهُ او«همین بزرگی دروغ عاملی است دروادارکردن طرف به باورکردن آن.... سادگی ابتدایی که درتوده ها وجود دارد باعث میشود که یک دروغ بزرگ خیلی موُثرتر از دروغ کوچک واقع گردد، زیرا توده ها غالبا درموضوعات کوچک به هم دروغ می گویند وخجالت می کشند دروغ بزرگ بگویند. بنابر این هیچ گاه به دروغ بزرگ سوُظن نخواهند برد، وبرای آنها امری باورنکردنی است که درکسی چنان گستاخی دوزخی وجود داشته باشد که حقیقت را تا این اندازه تحریف کند.» خلاصه هرچه دروغ گندهتر باشد احتمال بیشتری دارد که توده های باورکنند.

     اصل اساسی دیگر درتبلیغ، خلق یک اهریمن واح است.میگوید نگذارید مردم درآن واحد باچند دشمن کینه ور شوند زیرا این امر ذهن آنها را مغشوش میکند.تمام توجه خود را بر یک دشمن واحد متمرکز سازید ونفرت مردم راعلیه این دشمن واحد برانگیزید.البته برای هیتلر، یهودی سپربلا ووجهالمصالحه شد. درآن حال که هیتلر برعلیه دموکراسی، مارکسیسم، معاهده ورسایففرانسه، یا هدفی دیگر سخن پردازی می کرد، صرف نظر از این کارها، به عقیدهُ او یهودی همیشه وهمه جا حضور داشت، ودرجمیع موارد مشغول دسیسه وتوطئه بود، وبا وسایل اهریمنی سعی می کرد فرهنگ آریایی آلمان را از بنیان برکند.نمونهُ طغیان دیوانه وار هیتلر گفتار زیر میباشد:

     ....فرانسه وحشتناکترین دشمن بوده وهست. مردم این سرزمین که اساسا بیش از پیش زنگی میشوند،دراثر پیروی از هدفهای فرمانروایی برجهان که یهودیان درسر میپرورانن خطری پایداربرای نژادسفید دراروپا شده اند زیرا آلودگی باخون زنگیان درراین، که قلب اروپاست،وعطش سادیستی این دشمن موروثی مردم آلمان به گرفتن انتقام است که با حسابگری خونسردانه ای به حرامزاده کردن قلب اروپا شروع کرده است ومیخواهد بدین وسیله درنتیجهُ آلوده کردن نژادسفیدباخون انسانهای پست تر، این نژاد راازپایه گذاری یک وجودمستقل محروم کند.

     هیتلر میگوید کار تبلیغ چی بوسیله نظارت دولت بر تعلیم وتربیت آسانتر است.کتاب خواندن ودانا شدن به میزان زیاد اشتباه است. تربیت جسمی وبهداشت روحی بای درمقام اول راحائزشود نه رتبهُ دوم را.رشدسجایا، مخصوصا صفات نظامی ازقبیل اطاعت،وفاداری، قدرت اراده وخویشتن داری،استعدادفداکاری وقبول مسئولیت باافتخار وطیب خاطر دردرجه دوم است.مقام سوم به فعالیت دماغی داده شده.واما دختران باید برای انجام وظایف مادری تربیت گردند.نظریه تعلیم وتربیت عمومی برای هیتلر کراهت آوربودومی گوید این نوع تربیت سم تجزیه کننده ای است که به وسیله آزادیخواهان برای ازبین بردن وجود خود اختراع شده است.به هرطبقه وهرجزو تابع یک طبقه، باید یک نوع تعلیم وتربیت داده شود.به عقیدهُ اوقسمت اعظم مردم باید ازنعمت بیسوادی بر خوردار باشند.

     برای دستهُ اخیرتعلیم وتربیت باید محدود شودبه تلقین«عفایدی کلی که به وسیلهُ تکرار مستمردرقلب وحافظهُ مردم جای گیرد»اصل راهنما همیشه این است که طفل به دولت تعلق دارد،وهدف اصلی تعلیم وتربیت ابزار برای دولت است.عقاید هیتلربرای تعلیم وتربیت عمومی باعقیدهُ اودربارهُ دموکراسی به طورکلی هماهنگ است.هرفرصتی که به دستش می افتادوسیله ای میشد برای مسخره کردن اثربخش کردن حکومت دموکراسی:

     دموکراسی غرب درعصرحاضرپیشرومارکسیسم است.بدون مارکسیسم این دموکاسی غیرقابل تصوراست.دموکراسی معاصربرایاین طاعون جهانگیرفرهنگی تدارک کرده است که میکروبهای این آفت درآن نشو ونما میکند ومنتشرمیشود.حکومت پارلمان ودرافراطیون شکل خود«هیولاازنجاست وآتش » بوجودآورده است که متاسفانه به نظر من آتشش درحال حاضرروبه خاموشی نهاده است....زیرا این حقیقت رانبایدهرگز فراموش کنیم:دراین قسمت نیزاکثریت نمتواند جایگزین «مرده»شود.اکثریت نه تنها نمایندهُ بلاهت بلکه نماینده جبن هم هست. وهمانطوریکه یک صد کله پوک نمیتوانند مرد عاقلی بوجودآورند،یک تصمیم قهرمانانه ازمیان یک صدآدم جبون بوجودنتواندآمد.

     هیتلر دموکراسی را«نظریهُ فریبنده ای می دانست که یهود به وجودآورده تاادعاکند که همه برابرخلق شده اند »وحال آنکه هرعقیده مربوط به حق راُی عمومی وحقوق مساوی و«مضرومخرب»است.

      هیتلر اصل پیشوایی راجایگزین دموکراسی کرد وپیشوایانی رادرراُستوده ها قراردادوگفت توده بایدبدون چون وچرا اوامرآنهارااجراکند.بالاترازهمه «فورر»بود که برای همه کارهایی که می کرد ویا همهُ کارهایی که درآنها شکست میخورد مسوُولیت کامل به گردن می گرفت.هیتلر پس از تدارکات این طرح برای آلمان وجهان در کتاب"نبردمن"باوفاداری از آن پیروی کرد،جزاینکه یک انحراف موقتی ولی مهم پیدا کرد وآنان عقاد قراردادبا شوروی به سال 1939بود .اینکه چقدر برای هیتلر مشکل بود که قرارداد روسیه را هضم کند دراین انتقاد تلخ او که در "نبرد من"ذکر گردیده آشکار میشود :هرگز فراموش مکن که فرمانروایان فعلی روسیه جنایتکاران خون آلود متعارفی بیش نیستند: هرگزاز یاد مبر که این پس مانده های انسانیت فقط دراثر حسن تصادف دولت بزرگی را دریک لحظه ی پر مصیبت برباد دادند وبه کشتار پرداختند وهزاران نفر از روشنفکران بزرک آن را در طی یک خونریزی وحشیانه نابود کردند.

     بااینکه هیتلر سالها قبل از روی کارآمدن،وآن هم بیش از ده سال قبل از جنگ جهانی دوم با این صراحت مقاصد خود را آشکار کرد،باید دید چراسیاستمداران جهان این قدربه پیام او بی اعتنایی کردند؟یک دلیل آنکه در آن هنگام اوضاع و احوال کلی بهفرونشاندن آشفتگیها گرایش داشت و سیاستمداران می کوشیدند به هر قیمت شده صلح را پایدار نگه دارند.یک عامل دیگر داستان شگفت انگیز سانسور بین المللی بود .به این معنی که هیتلر مایل نبودیک ترجمه ی کامل از "نبرد من"به  چاپ برسد وتا سال 1939فقط یک ترجمه ملخص به انگلیسی در دسترس قرار گرفت. درسال1939موقعی که دنیا در آستانه جنگ جهنی بود، دو ناشر آمریکایی یکی با اجازه ی هیتلر ودیگری بدون اجازه ی او چاپهایی از کتاب سانسور نشده ی نبرد من را انتشاردادند.درفرانسه هم بسال 1936 هیتلر به توسط ناشرخود به اعتراض پرداخت ومانع گردید ترجمه کامل از« نبرد من» به زبان فرانسه چاپ شود.درمجلد ملحض که درلندن منتشر شدقسمتهایی راکه به فرانسه حمله شده بود حذف کردند وقسمتی هم که جنگ راتوجیه می کرد ازبین بردند وبدین ترتیب لحن کتاب چنان ملایم گردید که فریبنده وگمراه کننده شد.

     درهمین اوقات میلیونها نسخه ازکتاب کامل «نبرد من» درآلمان به فروش میرفت.به هرزن ومردی که تازه ازدواج میکردند یک نسخه از این کتاب مجانی داده میشد،وازهرعضو حزب نازی انتظار می رفت که نسخه ای ازکتاب مزبوردراختیار داشته باشد.درچاپهای بعدی این کتاب درآلمان درآلمان ،هیتلر برای پنهان داشتن مقاصد خود وبرای خواب کردن دشمنان نیرومند خویش، دستورداد قسمتهایی را که درآن حملاتی به روسیه شده بود حذف کنند.اگر«نبرد من»با عطف نظر به گذشته مورد مطالعه قرار گیرد،مورخین این طور اظهار عقیده خواهند کرد که هیتلر قادر به درک  هیتلر قادر به درک تازیخ نبود ونژاد سناسان خواهند گفت که نظریات نژادی هیتلر چرند بود ومربیان خواهند گفت که نظریات اودرباره تعلیم وتربیت روی هم رفته قرون وسطایی وارتجاعی بود ودانشمندان سیاسی هم نسبت به اصول عقاید دیکتاتوری اودربارهُ دولت وبدجلوه دادن دموکراسی اظهارعقایددیکتاتوری اودربارهُ دولت وبد جلوه دادن دموکراسی اعتراض خواهند کرد ومتخصصین ادبی اظهار عقیده خواهند کرد که هیتلر نمی تونست چیز بنویسد وحتی یک فصل را مرتب بکند.وایگرت این نکات را بدینسان خلاصه کرده است:

     هیتلر نیمه درس خوانده تحت  تاثیر نفوذ های گوناگون زیر بود:سیاست غیراخلاقی ماکیاولی، وطن پرستی وخیال پردازی عرفانی واگنز، نظریه تکامل وتطورموجودات زنده داروین، نژاد پرستی مبالغه ،میز کنت گوبینو وهوستون استوارت چمبرلین،عقیدهُ انتظارمسیح فیخته وهگل، لافهای نظامی ترایچکه وبرنهادی وتوطئه های طبقه اشراف پروسی...هوشوفر وسیله ای برای ایجاد وحدت بین عمل وتئوری بود.

     با وجودچنین نقایص برجسته«نبردمن» چنانکه یکی از بیرحمترین نقادانش هندریک ویلم وان لون توصیف کرده است« یکی ازفوق العاده ترین اسناد تاریخی تمام ادوارتاریخ است»نرمال کازینز دربارهُ این کتاب مینویسد:« یکی ازموُثرترین کتابهای قرن بیستم.....زیرابرای هرکلمه «نبردمن»125 جان وبرای هرصفحه 4،700 جان وبرای هرفصل بیش از1،200،000 جان تلف شده اند»قدرت این کتاب محصول این بود که انجیل سیاسی مردم آلمان به شمار می رفت وسیاست«رایش سوم» را از1933 تاپایان جنگ جهانی دوم رهبری می کرد.

     یکی ازبدبختیهای جهان است که عقاید هیتلرباخوداو به گورنرفت، هنوز هیتلر پیروان بیشماری درآلمان دارد ودولتهای کمونیستی هم ازپاره ای ازعقاید او پیروی میکنند.دیکتاتور ها درهنه جا برای انجام نیات سو ء خود از«نبردمن» الهام خواهند گرفت همچنان که در چهار قرن اخیر از ماکیاولی الهام می گرفتند  . "حکومت آدولف هیتلرنمونه بارز دیکتاتوری محض وبه تمام معنی در دنیا وبدنام ترین امپراطور زمان را با خود به یادگار گذاشت"

                                                                  ترجمهُ:مهرداد مهرین


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهیارایرانی 90/12/25:: 5:0 عصر     |     () نظر